آش پزون
سلام دوستای گل مُلی خودم ، فصل پاییز و وقت بافتنی بافتن
یه عمری حسرتم
به دلم موند یه دونه حداقل یه دونه بتونم ببافم آخرشم نتونستم
خوب جونم واستون بگه کــــــــــــــــــه :
ما هر سال یه نذر خانوادگی داریم که قدمت چندین ساله داره ..چندین ساله؟؟
آهان
مامانم گفت 200 ساله یعنی از نسل بابا بزرگ مامان جون خدا بیامرزم روحش شاد این شکلی
بوده فک کنم تقریبا
که میریم توی یکی از امامزاده های شهرمون آش میپزیم با مراسم
خاص و فردا صبحش بین اهالی اون روستا پخش میکینم 
خلاصه اینکه پیارسال پاییز مامانجونم فوت کرده بود
پارسال هم برادر مامانبزرگم
فوت کرده بود
یعنی دایی مامانم (یه صلوات بفرستید روحشون شاد بشه تا بقیه اش رو بگم ...)
فرستادید؟؟؟دستتون درد نکنه خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه ایشالا این شکلی وسط بهشت باشن ![]()
خوب خلاصه اینکه امسال بعد از دوسال رفتیم امامزاده جعفر جال همگی خااااااااالی ![]()
یه باغ بزرگ داره یه حوض داره که قبلنا که بچه بودیم تابستون میرفتیم اونجا عشق این بودیم
که 4 تا سیخ جیگر لخت بشیم بپریم تو آب
ولی با تنبیه دشنامی و بدنی والدین
مواجه میشدیم ،
امسال هم شب رفتیم دورش نشستیم آش بود ،هیزم بود، آتیش بود
هوا سررررررد، خلاصه اینکه دور همی بودیم
تازه قلیون بود هی آش
هم زدیم ..هی حاجت طلیبیدیم هی قلیون کشیدیم
(شکلک قلیونی پیدا نکردم
سیگار برگ هم خوبه ) تازه خیلی هم خوش گذشت .
اصل مطلبم یاد رفت که چی میخواستم بگم
فعلا همین قضیه رفتن به امامزاده جعفر
رو مطلب اصلی در نظر بگیرید تا بقیه اش یادم بیاد ![]()
راستی اینم بگم که الان دارم میرم خونه جووونی امشب همگی اونجاااااییم جای شما بسیاااار
خالی خواهد بود در بین ما 4 سیخ جیگر ![]()
قالب رو هم عوض کردم یه ذرهتنوع بشه برید حال کنید ....ولی از رنگ صورتی متنفرمممم
شایدم عوضش کردم فعلا باشه تا ببینم چی میشه نظر شما چیه؟؟؟
سلام